وقتی ک خودت ُ حبس میکنی بین دغدغه هات ُ حتی به خودت اجازه ی فکر کردن نمیدی
وقتی افکارت ثانیه به ثانیه هجوم میارن به مغزت , اما تو میجنگی باهاشون و بهشون اجازه ی ورود نمیدی
وقتی زور میزنی واسه رهایی اما بازم نمیتونی
وقتی از این همه جنگیدن خسته ای
وقتی روزی هزار بـ ـ ـار رو خودت خط میکشی
وقتی تمام ِ تنهاییتُ با نسکافه و شکلات تلخ ـآی پی در پی پر میکنی
و
حرفاتُ به سختی قورت میدی / حرفایی از جنس ِ هیچی و نمیدونم
وقتی
وقتی
وقتی
وقتی ک دیگه هیچی نیستی !!
وقتی ک ِ دیگه هیچی نیستی ُ همون قبلی هم نمیشی ../
امید دارم ؟ ندارم ؟
من حتی اینم نمیدونم
ترانه آنلاین
t
a
r
a
n
e
h
o
n
l
i
n
e
.
i
r
فعلا
نیای سایت من نظر ندی بی خیال وبت میشم
خیلی قشنگ مینویسی...
دیگه نگو هیچی:(
):)
تو خودت خالی از خود میکنی اینروزها
و من همین لحظه ها را پر از یاد تو
تو خود میخوری و من غصه میخورم
از برای نبودن ها و نیامدن ها
اما بدون این حرفها هم میتوان گفت
لمس هر لحظه از فراق مثل گرفتن یک مشت برف در سرمای سرد زمستان است
انگشتانت از سرما بسوزد و ...
برای گرمای اینروزها بیشتر بتاب
نترس
هنوز همان خورشیدی اما سوزنده تر و روح افزاتر :)
خورشید باش و بتاب
خور شید باش و خودت باش
بتاب و جان ببخش
خدا خودش میداند شاخه از مستانه باد است که در زیر سوزان آفتاب مستانه و با ناز میرقصد :)
تو بتاب مستانه اش با من
. . .