بـازم پـُر شـدم ...


تـو دلـم رخـت میشـورن انـگار !!




مرگ ِ مرداد

تابستون بیداد میکرد

داد ِ درون اما ,

بیدادتر میکرد 


شاید هزار تاگوش ,  گوش ِ کر .. فقط دوتای دیوانه میشِنیدن .. دوتای دیوانه ..

نه کلامی , نه نگاهی و نه تابش ِ ماهی


از هر سو چنگ میزدن / ب زمین , ب زمان , ب دل , ب بیقراری ِ رویا

دست ـآی ماه .


چشم ـا خاموش , دست ـا ساکت 


--


مادر بزرگ فهمیده بود ک دل دو دو میزنه و نه چشم ـا ..


راه میرفت و با گریه میگف بچم چرا اینقد نحیف شده ؟ چرا اینقد ضعیف شده ؟ چرا انقد مریض ِ ؟ چرا انقد پریشون ؟؟

 


اشک ـای شبونه شُ رو  اون دل ِ نا آروم میریخت .. 


جلز و ولز ِ دلُ اما نمیشنید 

 ب خیالش تسکین میداد ..


آخ 


آخ ک کاش مرده بود .. 

میدونی ! 

اگه تصور کنی میفهمی



وقتی واسه همه باشی , اونوخ دیگه دلت برا خودت نمیسوزه .. حالا هی درد بکش , هی درد بکش , هی درد بکش , ...



چی میگم من , اصن چه ربطی داشت !!


--


دیوونه ک باشی , از خودت بریده ک باشی , رو دیوارا راه میری , رو هوا راه میری , کله ت از بدنت جدا شده و دیگه هیچی نمیفهمی 


تجربه کردی ؟!


اصن سراغش نرو  ..


--


باید از بند ِ زندگی خلاص شد , باید تکه تکه شد و به هوا رفت / باید ب ابرا چنگ بزنی ..


خلاص باید شد .. خلاص 



باید زار بزنی , باید آشفته باشی , باید روانی باشی , باید دیوار باشی , باید




زن میگرید , زن میگرید , زن میگرید 


دل میگرید , زمین میگرید , هوا میگرید , دیوار میگرید , خدا هم حتی میگرید ..



شیران ِ درنده از هر سو حمله میکنند 


زن میگرید , زن میگرید , زن میگرید 


خلاص باید شد , خلاص باید شد 


ب آسمان , ب خدا , ب خدا , ب خدا , ب خدا ...


چنگ باید زد 


گریخت 

مرد 

مرد 


مرد


هزاران بار مرد 


کشتن


کشتن

کشتن


کشتن و التماسش را ندیدن ..


زن ک باشی 


روزی هزار بار میکشندت , دفنت میکنند , زنده ات میکنند  


برای تصاحب ِ تنت / ولا غیر




لعنت ب تویی ک شیران ِ وحشی در پی ـَت آوردی ..


نفرین ب زنی ک تو را باور کرد 


خلاص باید شد .. گریخت 


خلاص


-

عادت میکنی ب مردن / باید عادت کرد 


دیگر هیچ زنی رویه نمیبندد

همه ی نر ـان را بی نقاب خواهی دید 




اولین مردن همان سخت ترین ِ مردن هاست

پس از آن 

عادت میکنی ب مردن


دیگر هیچ زنی رویه نمیبندد 

همه ی نر ـان را بی نقاب خواهی دید 





تو مردی 
 مردی و خدا تبسمی بر لب دارد 
تو مردی و ولوله ی مغز ها را خوب میفهمی 
تو مردی و یلدا دیگر از آن ِ تو نیست 
تو مردی 
تو میمیری
تو خواهی مرد


لعنت ب تو 
تکرار کن 
لعنت ب من

تکرار کن و زیر لب بخوان 

من از آن مرگ های واقعی میخواهم 


خلاص باید شد / باید گریخت ..


خلاص


-


تابستون بیداد میکرد 

داد ِ درون اما 

بیداد تر



هیس

حتی گاهی باید خیانت کرد

به فصلت 


-

موسم ِ فرارسیدن ِ مبارکت



دلی از شوق هر روز میمیرد

تنی از تب هر روز میلرزد


چله نشین َم

ب هوای آمدنت 


یلدا ...



---

پ.ن : نمیدونم چی شد  اما شد / نوشته


ب قول ِ ممد علی فقط نوشتم بدون نگاه به قبل و حتی بدون ویرایش ..