بیستُ دومین اسفند است و هنوز معنای این جوانی کردن ک از قدیم ُالایام  از پدربزرگ و مادربزرگ و ... شنیده ایم را , نفهمیده ایم

میگویند زندگی در همین لحظه هاییست ک قدر نمیدانیم و همش در انتظاریم/ درست است

فی البداهه زندگی ِ من هم در همین کودکی های نکرده و خاطرات ِ کمرنگ و محو شده است . در همان بی آزاری کودکی و سادگی و بقول صمد همان پپه بودن هاست

همان قلییون قاجاری ِ فسقلی و تنباکوی اصیل ِ بی بی / همان اتوبوس بازی ها / رام بودن ها در دست مجید و محبوبه


مجید و محبوبه / آخ آخ آخـــ ک چقدررررر دلم برایتان تنگ است

مجید ِ دیوانه ,مجید ِ یاغی آنقدر دلم برایت تنگ است ک میخواهم زندگیت را برهم بریزم / عجب حماقتی بود داستان ازدواجت

محبوبه ی عزیزم , دلتنگی َت قدری بزرگ است ک شبها کابوس مهربانی َت میهمان پریشان خوابی هایم است

قدری دلم برایت تنگ است ک شنیدن اسمت چشمانم را پر از بغض میکند/راستی وحیدت را بیاد میاوری ؟ شب گذشته دلم هوایی ِ خنده های پر شورش شده بود/ هوایی ِ شوخی هایش 


براستی زندگی همین دوری ها , مردگی ها و دلتنگی هاست ؟!! .

زندگی همان روز ِ اول ِ مدرسه هاست , اول ِ دبستان , دوم ِدبستان , سومِ دبستان و ... / همان هایی ک هیچ تصویری ازشان در ذهنم نیست 

زندگی همان کنکوریست ک ... / امان از کنکور / امان از دانشگاهی ک مرا به این وضع انداخت / شاید زندگی همین وضع باشد ؟! نه ؟ / البته ک آری


شروع دانشگاه از نوع ِ مدرن و باکلاسش هم یکی از تکه های پازل ِ زندگیست

تکه ای ک تمام مسیر ِ اصلی ِ زندگی را منحرف کرد / مسیری ک مرا به اینجا کشاند هم واقعا جزیی از همین زندگیست ؟


زنگی همان چت کردن ها و نت گردی ها بود ؟ / 

زندگی همین پشت ِ مانیتور نشستن ها , کج خلقی ها , عصبی شدن ها , تنها نشستن های مادر , سیگار های پی در پی  پدر است ؟!

همین دور شدن های مکرر / همین تنهایی های مسخ شده ی صلیبی





بازگشت ِ شوربختی

بازگشت شیون کنانه ی تنها معبود ِ پهنه ی وسیع و بیکرانه ی کویر مانند ِ دلی بخت برگشته در آخرین و فی الواقع آغاز کننده ی محول الاحوال / بر جماعت شوربخت ِ ساکن در شهر ولوله ها 


تسلیت/تبریک