گاهی هم میرسد ک دیگر نمیتوانی ادامه ی خودت باشی . وجدانت را به دیار علی چپ ها میسپاری و رها میشوی از هر چه که نامش بند است / دانسته / اگاهانه
در همین حوالی ست ک میفهمی خدا چقدر سفت و سخت تو را چسبیده .
دل دل میکنی از نفسی ک مادر ِوجدان است .