دیروز ِ خوب
امامزاده صالح و نمازش -137-
اون مسجد خلوت و غر زدنای آقای افغانی و خندیدنای سه تاییمون و حبس شدن تا غروب درون مسجد / یا حتا از نرده ها بالا رفتن مهسا و پشت در ِ مسجد موندن ِ من : )))
خدافظی از مهسا و دور دور کردن تو اون هوای سرد تو تجریش و سالها به دنبال ِ بستنی توچال و کبود شدن ِ من و حمیده : )))
بعدشم ک جشن تولد ِ مهدی و همون آدمای همیشگی / رقصیدنا , خندیدنا , پخش شدنا , خوردن ـا و خوردن ـا و خوردن ـا , عکس گرفتنا و بازی کردنا :×
خدایا واسه دیروزم شکر , واسه لحظه لحظه ی سرد اما گرمش شکر !!
دیروز , 18 دی ماه ِ 92
تابستون بیداد میکرد
داد ِ درون اما ,
بیدادتر میکرد
شاید هزار تاگوش , گوش ِ کر .. فقط دوتای دیوانه میشِنیدن .. دوتای دیوانه ..
نه کلامی , نه نگاهی و نه تابش ِ ماهی
از هر سو چنگ میزدن / ب زمین , ب زمان , ب دل , ب بیقراری ِ رویا
دست ـآی ماه .
چشم ـا خاموش , دست ـا ساکت
--
مادر بزرگ فهمیده بود ک دل دو دو میزنه و نه چشم ـا ..
راه میرفت و با گریه میگف بچم چرا اینقد نحیف شده ؟ چرا اینقد ضعیف شده ؟ چرا انقد مریض ِ ؟ چرا انقد پریشون ؟؟
/ اشک ـای شبونه شُ رو اون دل ِ نا آروم میریخت ..
جلز و ولز ِ دلُ اما نمیشنید
ب خیالش تسکین میداد ..
آخ
آخ ک کاش مرده بود ..
میدونی !
اگه تصور کنی میفهمی
وقتی واسه همه باشی , اونوخ دیگه دلت برا خودت نمیسوزه .. حالا هی درد بکش , هی درد بکش , هی درد بکش , ...
چی میگم من , اصن چه ربطی داشت !!
--
دیوونه ک باشی , از خودت بریده ک باشی , رو دیوارا راه میری , رو هوا راه میری , کله ت از بدنت جدا شده و دیگه هیچی نمیفهمی
تجربه کردی ؟!
اصن سراغش نرو ..
--
باید از بند ِ زندگی خلاص شد , باید تکه تکه شد و به هوا رفت / باید ب ابرا چنگ بزنی ..
خلاص باید شد .. خلاص
باید زار بزنی , باید آشفته باشی , باید روانی باشی , باید دیوار باشی , باید
زن میگرید , زن میگرید , زن میگرید
دل میگرید , زمین میگرید , هوا میگرید , دیوار میگرید , خدا هم حتی میگرید ..
شیران ِ درنده از هر سو حمله میکنند
زن میگرید , زن میگرید , زن میگرید
خلاص باید شد , خلاص باید شد
ب آسمان , ب خدا , ب خدا , ب خدا , ب خدا ...
چنگ باید زد
گریخت
مرد
مرد
مرد
هزاران بار مرد
کشتن
کشتن
کشتن
کشتن و التماسش را ندیدن ..
زن ک باشی
روزی هزار بار میکشندت , دفنت میکنند , زنده ات میکنند
برای تصاحب ِ تنت / ولا غیر
لعنت ب تویی ک شیران ِ وحشی در پی ـَت آوردی ..
نفرین ب زنی ک تو را باور کرد
خلاص باید شد .. گریخت
خلاص
-
عادت میکنی ب مردن / باید عادت کرد
دیگر هیچ زنی رویه نمیبندد
همه ی نر ـان را بی نقاب خواهی دید
اولین مردن همان سخت ترین ِ مردن هاست
پس از آن
عادت میکنی ب مردن
دیگر هیچ زنی رویه نمیبندد
همه ی نر ـان را بی نقاب خواهی دید
تکرار کن و زیر لب بخوان
من از آن مرگ های واقعی میخواهم
خلاص باید شد / باید گریخت ..
خلاص
-
تابستون بیداد میکرد
داد ِ درون اما
بیداد تر
هیس
حتی گاهی باید خیانت کرد
به فصلت
-
موسم ِ فرارسیدن ِ مبارکت
دلی از شوق هر روز میمیرد
تنی از تب هر روز میلرزد
چله نشین َم
ب هوای آمدنت
یلدا ...
---
پ.ن : نمیدونم چی شد اما شد / نوشته
ب قول ِ ممد علی فقط نوشتم بدون نگاه به قبل و حتی بدون ویرایش ..
حرف تازه ای نیست ..
حتی تکرار هم نیست ..
هر چه هست , تهی ست ..
تهی , عاری از هرگونه رنگ و ریا ..
خوبم , خوب !
فقط گـاهی ...
.
.
.
/ نـه شبیه ِ رونوشت های بی ایمان
کـه تکرارشان
چشم ها را به محزون ترین نقطه
و قلب ها را به مردابی ترین رکود میکشاند ...
نزدیک به خوب ترین مسکوت ِ شهر
ک غرِّش ِ سکوت ـَش , آرام را نا آرام کرده ـَست ..
شبیه ِ مترسک ی
ک زندگی میکند / سگی .. /
میراث دار ِ ترس
بی عبور
پـر غـرور
-/ غرور و ترس ِ جا ماندن در آرزوی کسی ..
خوبم , خوب ...
.
.
.
.
.
.
پ.ن : شاید بقیه شم نوشتم .. الان حالشُ ندارم ..
با دیدار دوست ِ عزیزم "رها "/" ... " شروع شد .. /
قرار ِ ما میدون ِ هفتم تیر , ایستگاه مترو . / حالا بماند ک دیر اومدی و خواب موندی و اینا :-" /
مقصد : همون شرکت ِ الاخ ِ بی تربیت >:P / ک دوستمو کفری کرد -85-
- تو روحت ک هی قدم میزدی و منم مث جوجه اردک دنبالت میکشوندی >:p .. با اون لپتاپ خرت >:P .. -
همون پارک گمنام ِ و اون آقاها :-" و بهدشم پارک لاله و دیدن ِ صحنه های خاک برسری -68- / اون های بای ـات کپک زد بریزشون دور :|
-/ قدم زدنمون تو پارک لاله رو دوس داشتم رها + دیدن ِ بچه های تئاتر ک تو دوسشون داشتی .. / حرفامونو یادته ؟! / من ک یادم نیس :| فقط میدونم همش تو حرف زدی :| .. :-" ..
کـــــات
پیش به سوی انقلاب : در ب در دنبال کتاب ِ یک عاشقانه ی آرام و بلخره یافتنش #:-s
سالها منتظر ِ تماس ِ نیمااا 8-> :دی و آخرم نیومدنش :| / و در آخر بستنی و ریختنش رو لباست :-"
اصل کاری باشه : هدیه ای ک بهم دادی و خیلی خیلی خوشحالم کردی و در واقع ناراحت :ط :ط :ط
- - - -
شکر خدا رسیدم به دعای عرفه و تونستم حداقل دعا رو بخونم .. بعدشم ک اون جشن نــامــزدی ِ بامزه -138-
- - - -
روز ِ شلوغی ک سبز بود و پر برکت و خالی , شاد بود و پر از خستگی ..
ستاره ی روزم : " رها "
بیاد موندنی ِ من :ط
پ.ن : شوما فک کن این پست به تاریخ ِ سه شنبه بیست و سوم مهر نوشته شده ..