عنوان ندارد
عنوان ندارد

عنوان ندارد

درهم خمیده

آنگاه ک نتوانستی بیایستی ، برو ! / از کجا . به کجا .


/ غبار ِ لولیدن ِ نفس - به مثابه گردباد بر تن ِ رنجور ِ کویر - بر پهنه ی جان . /


زمستان ِ کویر ؛ رفتن خواهد .

رفتن باید .

رفتن باید .


رفتن باید .




مرگ

قلب من بهونه داره


میدونی 

حالم اینروزا

بدتر از همس

آخه هرکی رسید

دل ساده ی من رو شکست

قول بده ک تو 

از پیشم نری

واسه من دیگه عاشقی 

جاده ی یک طرفه س





برا هیشکی اینقد ناراحت نشدم ک برا مرتضی پاشایی شدم

خدایا !!!


بیامرزش .

همین


بلوچ ها


بعد از اینکه خواندم : " بلوچها ذاتاً  آدمهای آرام و کم هله باشی هستند . خوی شتر را دارند . کم مینالند و زیاد بار میبرند و بسیار راه میروند . خود ِ شتر . اما هرگز به اندازه ای که خار گیر ِ شتر میآید ، نان و دانه ی خرما گیر ِ آنها نمیآید . " 

به این فکر افتادم ک پدران مادران ما اصالتاً بلوچ اند یا ک اُشتُر ؟! 


ربط ِ بیربطی ست اما 

فکر را ک نمیشود مهار کرد .