خیابان هم از بی پدری میگوید ...
هوا سرد است / ژاکت ِ بافتت را به روی شانه های پدر بینداز و برای همیشه تنهایش بگذار !!!
بگذار تنهایی را هم از پدر به ارث ببری / تنهایی ِ موروثی ، کتاب ِ موروثی ، عشق ِ موروثی ، یا اصلا حتی / خودکشی ِ موروثی
گفتم ارث ، بیاد میاوری مادری را که تنها ارثیه ی فرزندش از خیابان ها بود ؟! همان که روزی هزار بار زندگی را بالا میاورد ؟! / به من گوش میدهی ؟! / برای تنهایی ، مثل آن مادر ، پیاده رو های شلوغ را انتخاب نکن ! نگذار تنهایی ِ موروثی ات گم شود در میان کسانی که خودشان را گم کرده اند
روز را با زرد ِ کم عمق ِ خورشید / شب را با سایه ی شکسته ی جوی سپری کن / آنگاه که تنهایی خدایت شد به خانه بازگرد
به خانه بازگرد و برای مراسم معارفه آماده شو !
زنجیر ِ سوم
دیروز ِ خوب
امامزاده صالح و نمازش -137-
اون مسجد خلوت و غر زدنای آقای افغانی و خندیدنای سه تاییمون و حبس شدن تا غروب درون مسجد / یا حتا از نرده ها بالا رفتن مهسا و پشت در ِ مسجد موندن ِ من : )))
خدافظی از مهسا و دور دور کردن تو اون هوای سرد تو تجریش و سالها به دنبال ِ بستنی توچال و کبود شدن ِ من و حمیده : )))
بعدشم ک جشن تولد ِ مهدی و همون آدمای همیشگی / رقصیدنا , خندیدنا , پخش شدنا , خوردن ـا و خوردن ـا و خوردن ـا , عکس گرفتنا و بازی کردنا :×
خدایا واسه دیروزم شکر , واسه لحظه لحظه ی سرد اما گرمش شکر !!
دیروز , 18 دی ماه ِ 92