عنوان ندارد
عنوان ندارد

عنوان ندارد

کلافه ام

کلافه ام


مینویسی و خط میکشی

 نفس عمیق / یه چنگ توی سینه

دستی به گلوت میکشی / انگاری راه نفس ِ ت باز میشه


دوباره نفس عمیق

لب گزیدگی / یا حتی اونقد دستتس گاز میگیری ک ازش خون میزنه بیرون




وقتی دستت به هیچی بند نیس و 

هیچ کاری نمیتونی بکنی


مینویسی

خودکارتو پرت میکنی اونور


نفس عمیق


دوباره میری سراغ خودکارت


دلت میخواد جیـــغ بزنی 


نمیتونی


تو خودت خفه شدی

صدای طوفان میاد


میترسی

میترسی 

میترسی


اشکت خشک شده , ی جسم سرد خیره

دستات یخ میکنه

تپش قلب و نفس ـایی ک تو راه گیر کردن


نفس عمیق

نفس عمیق

نفس عمیق

.

.

 کلافه ام 

...

                                /- ی نفس عمیق

 

واسه اون لحظه هایی ک دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی 


واسه اون لحظه هایی ک دلت میخواد چنگ بزنی و سینه تُ پاره کنی


واسه اون لحظه هایی ک فک میکنی خدا  َم نمیخواد کاری برات انجام بده 




-

بازم باد و طوفان


لعنـــــــــــــــــــــت

وقتی

 وقتی ک خودت ُ حبس میکنی بین دغدغه هات ُ حتی به خودت اجازه ی فکر کردن نمیدی


     وقتی افکارت ثانیه به ثانیه هجوم میارن به مغزت , اما تو میجنگی باهاشون و بهشون اجازه ی     ورود نمیدی


     وقتی زور میزنی واسه رهایی اما بازم نمیتونی


     وقتی از این همه جنگیدن خسته ای


     وقتی روزی هزار بـ ـ ـار رو خودت خط میکشی


     وقتی تمام ِ تنهاییتُ با نسکافه و شکلات تلخ ـآی پی در پی پر میکنی 

                                 

                                                 و 


     حرفاتُ به سختی قورت میدی / حرفایی از جنس ِ هیچی و نمیدونم



وقتی 


وقتی 


وقتی





وقتی ک دیگه هیچی نیستی  !!

از /-> بیاد موندنی + ترین|ها

همیشه میگن روزای خوب ساختنی َن  نه اومدنی .


19 اردیبهشت ِ نود و دو


روزی ک به بهترین نحو و توسط سه دوست خوب ساخته شد 


رها , شادی , مریم


با صحبتای دوتایی ِ منو مریم شروع و با خدافظی ِ من و شادی و رها , وسط سالن ِ متروی امام خمینی به آخر رسید .../


راه رفتنا , دنبال هم گشتنا , ناهار , بستنی , یخ در بهشت , لواشک ـآی مری , خندیدن ـآ , چرت و پرت گفتنا , حضور چار تایی ِ ما , دور همی و کتاب خریدنا و خستگیا + شیطونیای بضی ـآ ( ماجرای چمدون / مری میدونه چی میگم  :دی ) / همه و همه دست به دست هم داد و دور همی مون ُ زیبا کرد و روز خوبمون ُ ساخت .



حالا من موندم و ی خاطره ی زیبا از ی دور ِ همی و ی روز ِ بسیار خوب و  ی کتاب ِ شازده کوچولو  ک رها و شادی بم هدیه دادن 


 و حس ِ خوب ِ بعد از دیدار  .


چقد دوستون داشتم , چقد حضورتون دلچسب بود و آشنا / دلم براتون تنگ شده 

...

نفریـــــن ب این روزای نکبت گرفته 

نفریـــــن ب من و این دل گرفتگیای مداوم

نفریـــــن ب همه چی / بیشتر از هرچی به من .

نفریـــــن ب اونی ک عذابم میده 

نفریـــــن ب کسی ک اشکم ُ درآره .


مرگ ِ آرزو

قرار بود یک روز بعد از ظهر به درد هم بخوریم .


 آن روز ک میرفتی , همه ی آرزوهایم را روی سقف همان ماشین جا گذاشتی

ماشین حرکت کرد , آرزوهایم وسط خیابان , زیر نگاه هایی ک به دنبالت میدویدند له شد 

   نه این ک تمام ِ من آنها بود , نه !

 آنها تمامیت ِلمس ِ بودنی بود که هیچ وقت لمس نشد !


همان هایی ک از بوسه و لبهای با طعم ِ انبه میگفت .

  همان هایی ک تفال به حافظ میزد و از شاهنامه میگفت .

  همان هایی ک ... /
  لعنتی های دوست داشتنی !


خونشان حلال ِ لحظه لحظه نفس کشیدنت ..

عذابشان حرام ِ تکه تکه فرو ریختنم ..



راستی !

    در میان همان فراموشی ها , دیدی ک چگونه روحشان قد کشید و دیوار شد؟!
دیوار شد و قرار ِ بعد از ظهر ِ موعود لای پیچک هایش گم شد ؟!




مرگ ِ آرزو را ک با چشم خود ببینی روزی چند بار خاطره اش را با خودت زمزمه میکنی 


قرار بود یک روز بعد از ظهر به درد هم بخوریم .


قرار بود یک روز بعد از ظهر به درد هم بخوریم .



قرار بود یک روز بعد از ظهر به درد هم بخوریم .

.
.
.



دلتنگی

روزـآی سختی رو میگذرونم / همه جوره درگیرم , از درس بگیر تا زندگی م


همه ی سختی ـآ به کنار / دلتنگی داره خفه م میکنه


شدم مث اون روزای مریم :) / همون روزایی ک همه جوره تنها بود