خوبی ِ اینجا اینه ک راحت میتونم بگم حرفامو
بدون اینکه بخودم بگم اینقد ناله نکن جلو بقیه / زشت ِ / بقیه مجبور نیسن تورو بشنون
اینجا حکم همون تف سربالا رو داره
میگم
برمیگرده تو صورت خودم
میگم
چرا نگم ؟!
حالم خرابه
حالم خرابه
:)
حالم خرابه
پرم از بیقراری
استرس
تشویش
نگرانی
نا آرومی
دلهره
حالم خرابه
مث تابستون 91
مث تابستون 91
خوابم آشفته
چشمام پر ِ خواب
دیروز ِ خوب
امامزاده صالح و نمازش -137-
اون مسجد خلوت و غر زدنای آقای افغانی و خندیدنای سه تاییمون و حبس شدن تا غروب درون مسجد / یا حتا از نرده ها بالا رفتن مهسا و پشت در ِ مسجد موندن ِ من : )))
خدافظی از مهسا و دور دور کردن تو اون هوای سرد تو تجریش و سالها به دنبال ِ بستنی توچال و کبود شدن ِ من و حمیده : )))
بعدشم ک جشن تولد ِ مهدی و همون آدمای همیشگی / رقصیدنا , خندیدنا , پخش شدنا , خوردن ـا و خوردن ـا و خوردن ـا , عکس گرفتنا و بازی کردنا :×
خدایا واسه دیروزم شکر , واسه لحظه لحظه ی سرد اما گرمش شکر !!
دیروز , 18 دی ماه ِ 92
با دیدار دوست ِ عزیزم "رها "/" ... " شروع شد .. /
قرار ِ ما میدون ِ هفتم تیر , ایستگاه مترو . / حالا بماند ک دیر اومدی و خواب موندی و اینا :-" /
مقصد : همون شرکت ِ الاخ ِ بی تربیت >:P / ک دوستمو کفری کرد -85-
- تو روحت ک هی قدم میزدی و منم مث جوجه اردک دنبالت میکشوندی >:p .. با اون لپتاپ خرت >:P .. -
همون پارک گمنام ِ و اون آقاها :-" و بهدشم پارک لاله و دیدن ِ صحنه های خاک برسری -68- / اون های بای ـات کپک زد بریزشون دور :|
-/ قدم زدنمون تو پارک لاله رو دوس داشتم رها + دیدن ِ بچه های تئاتر ک تو دوسشون داشتی .. / حرفامونو یادته ؟! / من ک یادم نیس :| فقط میدونم همش تو حرف زدی :| .. :-" ..
کـــــات
پیش به سوی انقلاب : در ب در دنبال کتاب ِ یک عاشقانه ی آرام و بلخره یافتنش #:-s
سالها منتظر ِ تماس ِ نیمااا 8-> :دی و آخرم نیومدنش :| / و در آخر بستنی و ریختنش رو لباست :-"
اصل کاری باشه : هدیه ای ک بهم دادی و خیلی خیلی خوشحالم کردی و در واقع ناراحت :ط :ط :ط
- - - -
شکر خدا رسیدم به دعای عرفه و تونستم حداقل دعا رو بخونم .. بعدشم ک اون جشن نــامــزدی ِ بامزه -138-
- - - -
روز ِ شلوغی ک سبز بود و پر برکت و خالی , شاد بود و پر از خستگی ..
ستاره ی روزم : " رها "
بیاد موندنی ِ من :ط
پ.ن : شوما فک کن این پست به تاریخ ِ سه شنبه بیست و سوم مهر نوشته شده ..
سفر ِ از غیب رسیده
از آسمون تلپی افتاد روبروم
مث ِ ی نقطه نور تو تاریکی
عاشقش شدم , از صبحونه ی کنار جاده بگیر تـــــا گلاب گیری و ناهار و توت خوری و اون بهشت ِ کوچولو .
قمصر
گلاب گیری - استراحت تو اون خونه ی خیلی خوشگل و حرف و حرف و درد دل - ناهار تو تراس و بازم استراحت و درد دل و گریه و مناظره - درد و خواب - اون منطقه ی خیلی خوشگل و خاص و عکس انداختن ـا و خندیدن ـا - توت خوری و خرید نون و شوید و نعنا و دور دور کردن ـا - خنده های فاطمه کوچولو و تعریف ـای اون آقاهه و در نهایت رفتن به اون بهشت کوچولو .
مسلم آباد / ی ده تو دل کوه
بهشت کوچولو همون جایی بود ک کوچیکیش قد ِّ ی نقطه بود و خونه های کاه گلیش بهش زیبایی میداد
امـا اون خونه ک تو دنج ترین جای ده بود !! - لب کوه - و جلوش درخت انجیر داشت و از پایینش نهری رد میشد ک میگفتن سیصد سال ِ ازونجا بطور مداوم رد میشه و از دل کوه میاد
خونه ای ک زیرش قنات بود
خونه ای دم اذان رادیوش روشن میشد تا اهل ده از اذان باخبر بشن
خونه ای ک سقفش گنبدی شکل بود و باغ صاب خونه تو دامنه ی کوه بود - زیر نهر آب - ی باغ پر از درخت گردو و بادوم و سیب و توت و .... که چینه های دورش زیبایی شُ چندین برابر میکرد .
ادمای خوشگل و خوشدل و مهمون نوازشون ک دیگه معرکه بود , طعم چایی شون برام خاص بود و توت ـاشونم انگار ک واسه خود بهشت بود .
دل کندن ازونجا خیلی سخت بود , خیلی .
سفر ِ از غیب رسیده ی عجیــــب دوس داشتنی , دوست داشتم و از بهترین سفرهای عمرم بودی :ط .
91/3/10
پایان تنهایی ـآ / پایان ِ خندیدن ـآ و کیف کردن ـآ / پایان ِ شب اومدن ـآ / پایان ِ بستنی خوردن ـآ و چرخیدن ـآ / پایان ِ حرص خوردن ـآ و کهیر زدن ـآ ( آقای ناصری : | -4- ) / پایان ِ خوراکی ـآ و مسخره شدن ـآ و دور ِ همی ـآ و چایی خوردن ـآ
دلم گرفت ازین پایان / وقتی دلم گرفته ینی اینکه ی چیز ِ خوب رو از دس دادم
دلم براشون تنگ میشه / دلم برا ااون روزا تنگ میشه
+ باد خنک بهاری و هوای ابری بارونی و موزیک سام و نرگس / فکرایی ک به باد داده شد .
- - - - تمـــــآم شــــد - - - -
92/2/31 ساعت 10 شب
/- ی نفس عمیق
واسه اون لحظه هایی ک دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی
واسه اون لحظه هایی ک دلت میخواد چنگ بزنی و سینه تُ پاره کنی
واسه اون لحظه هایی ک فک میکنی خدا َم نمیخواد کاری برات انجام بده
-
بازم باد و طوفان
لعنـــــــــــــــــــــت